مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • اقریطش* |
  • اقیبل قینی | قیبل بن شهاب كلبی (بلاذری، 5/ 358) یا اقیبل ابن نَبهان بن خُنُف (آمدی، 25)، از شخصیتهای مبهم عصر اموی (د اواخر سدۀ 1 ق). وی را بدین سبب كه به بنوقَین بن جَسر منسوب بود، قَینی می‌خواندند (بلاذری، همانجا). به خصوص یك قطعه ــ خواه جعلی خواه واقعی ــ كه در اثنای حملۀ حجاج به مكه سروده شده، و سرانجامِ سرگذشت اقیبل...
  • اقنوم* |
  • اکبرآباد هند* |
  • اکبر* |
  • اکبربن اورنگ زیب* |
  • اکثم بن صیفی | از مشایخ عرب جاهلی ـ مخضرم از قبیلۀ بنی‌تمیم. از زندگی او چندان اطلاعی در دست نیست و آنچه هست، با افسانه درآمیخته است. وی به داشتن عمر دراز مشهور بوده (كلبی، 269)، و از او با عنوان «حكیم» یـاد شده است (نك‍ : ابن درید، 207).
  • اقصری | ابوالحجاج یوسف بن عبدالرحیم بن غُزی قرشی مهدوی (د 642 ق / 1244 م)، عارف، زاهد و از مشایخ صوفیۀ مصر، منسوب به اقصر، شهری در سواحل شرقی رود نیل. از تاریخ ولادت و جزئیات زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست، تنها می‌دانیم كه ابتدا به شغل دیوانی اشتغال داشته، سپس به تصوف روی آورده، و مرید عبدالرزاق، شاگرد ابومَدین مغ...
  • اکدریه* |
  • اکرمان* |
  • اکرم بی* |
  • اکراد* |
  • اکسوم* |
  • اقیشر | مغیرة بن عبدالله، یا مغیرة بن اسود (د ح 80 ق / 699 م)، از تیرۀ خُرَیم از قبیلۀ اسد، شاعر بنی امیه. به شهادت شعرهایی از خود او، كنیه‌اش ابومُعرِض بود (ابن قتیبه، 352؛ ابوالفرج، 11 / 251؛ نویری، 4 / 52). به گفتۀ منابع، وی را بدان سبب اقیشر خوانده‌اند كه چهره‌ای سرخ گون (اقشر) داشته است، اما این لقب وی را خوش نم...
  • اکلیل* |
  • اکلیل جنوبی* |
  • اکلیل شمالی* |
  • اکمل | اكمل‌الدین محمدبیگ بدخشی (1054-1130 ق / 1644- 1718 م)، شاعر پارسی‌گوی و عارف كشمیری. وی از اعقاب خواجه احمد یسوی بود. نیاكان او از تاشكند به بدخشان مهاجرت كرده، و در زمان اكبرشاه به دهلی آمده بودند. محمدبیگ در كشمیر به دنیا آمد (غلام سرور، 2 / 366؛ دیده مری، 472؛ ظهورالدین، 3 / 619؛ آفاقی، 82). ملك محمدخان، ج...
  • الاکلیل في الانساب* |
  • آخور سالار | آخورْسالار، یا آخُرسالار، آخور سَلار، آخُر سَلار، سالارِ آخور، سالارِ آخُر، اَمیر آخور، میرآخور، آخته بَیگی، آخته‌چی، اَختاجی، اَقتاجی، اَقتَچی، اصطلاحی در تشكیلات حكومتی و دربارهای ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی، به معنی رئیس پرستاران ستور، به‌ویژه اسب، و سایسان و مهتران در دربار و متصدی خدمات و امور مربوط به...
  • آجودان باشی | آجودان‌باشی، اسماعیل خان فرزند میرزا علی‌اكبر خان (1265-1327ق / 1849-1909م)، افسر و سیاست‌پیشۀ دورۀ قاجاری از روزگار ناصرالدین شاه تا پایان كار محمدعلی شاه. نخست افسر توپخانه بود و در 1320ق / 1902م، به دریافت لقب «سیف‌السلطنه» نایل گردید. میرزا اسماعیل خان در 1300ق / 1883م، با درجۀ سرتیپ اولی، مانند پدر، آجود...
  • آثار علوی | آثارِ عُلْوی، رساله‌ای در بیان اسباب و علل وقوع حوادث جوّی و پدیده‌های زمینی به زبان فارسی، نوشتۀ خواجه ابوحاتم مظفر بن اسماعیل اَسْفزاری، منجم و ریاضی‌دان ایرانی (د ح 515 ق / 1121م). ابوحاتم كه كتاب را به مولانا نظام‌الدین فخرالملك فرزند خواجه نظام‌الملك طوسی اهدا كرده، دربارۀ سبب نگارش و موضوع آن در دیباچه ...
  • آتشی | 1. میرزا حسن، شاعر سدۀ 13ق / 19م، كه خود را سلمی، سلیمی، عبدی و قاسم نیز می‌نامید (آستان قدس، 7 / 346؛ منزوی، 4 / 2747،‌ 2748). وی سرایندۀ منظومه‌ای به نام جنگ‌نامه، در شرح نبردهای حضرت علی(ع) و مناقب ائمۀ شیعه است. بخشی از این منظومه مثنوی و در بحر متقارب و بخشی دیگر به صورت قصایدِ سست و مفصل است (صفا، 390؛ ...
  • اطعمه و اشربه | عنوان بابی از ابواب فقه كه به بحث دربارۀ احكام خوردنیها و نوشیدنیها اختصاص دارد. احكام مربوط به خوردنیها افزون بر این باب، در باب صید و ذباحه، همچنین به مناسبتهایی در ابوابی چون طهارت، حج و مكاسب نیز مورد بحث قرار می‌گیرد؛ ولی عموماً در ابواب یاد شده از حرمتهای عارضی بحث می‌شود، در حالی كه در باب اطعمه و اشرب...
  • اضمار | در لغت به معنی پوشاندن و پنهان داشتن است، اما در نحو، عروض، بیان، حدیث و منطق معانی اصطلاحی یافته است.
  • اطفال | در اصطلاح كلامی، عنوان مباحثی است دربارۀ تعذیب كودكان كه از قرن اول هجری به بعد عرصۀ مناقشه و گفت‌وگو بوده است. پیدایش اینگونه مباحث را می‌توان نتیجه و پیامد سؤالاتی از این قبیل دانست: «اگر كودكان پیش از بلوغ از دنیا بروند، در آخرت چه حكمی دارند؟». بدین‌سان، مسائلی از این دست از سویی با مسألۀ عدل الٰهی و از س...
  • اضطرار | اصطلاحی فقهی، به معنی حالتی كه شخص بر اثر تنگنا، ناگزیر می‌شود از میان دو ضرر یا دو فاسد، خفیف‌تر را برگزیند. اضطرار در لغت مصدر باب افتعال از ریشۀ «ضرر» به معنی ناچار بودن از پذیرش ضرر، یعنی آسیب و گزند، و «ضرورت» اسم مصدر آن است (ازهری، نیز ابن منظور، مادۀ ضرر؛ راغب، 302-303).
  • اصیلا | شهر بندری در شمال كشور مغرب در ساحل اقیانوس اطلس. نام این شهر كه گفته می‌شود به معنی «نیكو»ست (ابوعبید، 2 / 792)، در منابع اسلامی به صورتهای گوناگون ازجمله ازیلا (ازیلى) (ادریسی، 2 / 530؛ لئون، 1 / 311؛ ابن حوقل، 1 / 60، 61)، اصیلى (ادریسی، همانجا؛ ابوعبید، 2 / 762)، اصیله (ابن‌فرضی، 249؛ ابوعبید، 2 / 790؛ ضب...
  • اضداد | جمع ضد، واژه‌هایی كه در زبان عربی بر دو معنای متضاد دلالت می‌كنند. لغت‌شناسان اضداد را نوعی اشتراك لفظی می‌دانند با این تفاوت كه در اشتراك لفظی یك واژه در معانی مختلف به كار می‌رود بدون آنكه تضادی میان آن معانی وجود داشته باشد، اما در اضداد دو معنی با یكدیگر كاملاً متضادند (سیوطی، 1 / 387).
  • اصول موضوعه | اصطلاحی در منطق، به معنی قضایایی كه در علمی خاص، درستی آنها بدون استدلال مسلّم گرفته می‌شود و مبنای استنتاج قضایای دیگر قرار می‌گیرد. هر علمی مشتمل بر شماری از قضایاست كه اثبات آنها در آن علم امكان‌پذیر نیست، اما مجموعۀ قضایایی كه درآن علم اثبات می‌گردد، در آغاز متكی به آن قضایای اثبات نشده است. چنین قضایایی ...
  • اضافه | اصطلاحی در دستور زبان: 1. در دستور زبان فارسی، 2. در صرف و نحو عربی:
  • اظهار* |
  • اطوقیوس* |
  • اعتصامی، پروین |
  • اعاده* |
  • اعتبارخان |
  • اطفیح | شهری كوچك در مصر میانی (صعید). این شهر در ساحل شرقی نیل و 65 كیلومتری جنوب قاهره، در °29 و ´25 عرض شمالی و °31 و ´15 طول شرقی قرار دارد ( بستانی، 14 / 387؛ نصار، 94). نام قدیم این شهر تپ‌یه یا پرهاثُر نبت تپ‌یه (خانۀ هاثر بانوی تپ‌یه) بوده كه در زبان قبطی به پتپه و بعداً در عربی به اطفیح تغییر شكل یافته است. ...
  • اطفیش | محمد بن یوسف بن عیسى حفصی عدوی مصعبی، ملقب به قطب الائمه (1236-22 ربیع‌الثانی 1332 ق / 1821-20 مارس 1914 م)، فقیه اباضی مغرب. لقب اطفیش یا اَطفیاش برگرفته از تعبیری بربری است (برای وجه آن، نک‍ : جیلالی، 4 / 454؛ برای سابقۀ نام، قس: سخاوی، 11 / 256).
  • اعتباریات | صطلاحی در فلسفه و كلام اسلامی. اگرچه واژۀ اعتباری كاربرد پردامنه‌ای دارد، لیكن بجز شهاب‌الدین سهروردی (از متقدمان) و محمدحسین طباطبایی (از متأخران)، ظاهراً كسی فصلی مستقل در تبیین اعتباریات و تمییزشان از دیگر مفاهیم نگشوده است.
  • اطروش |
  • اصول متعارفه* |
  • اصولیان * |
  • اضحیه* |
  • آتشکده | آتَشْكَده، پرستشگاه زردشتیان كه آتش در جایی خاص از آن قرار دارد و مهم‌ترین آیینهای دینی در آن و در برابر آتش انجام می‌گیرد. زمان آغاز برپاداشتن آتشكده معلوم نیست. ظاهراً زردشتیان از سدۀ 4ق‌م به بعد به تقلید از مردم بین‌النهرین به ساختن معبد پرداخته‌اند. پیش از آن مراسم دینی آنان در فضای آزاد و به‌ویژه بر بلند...
  • پسیخانی |
  • ارغنون | اَرْغَنون‌، یا اُرْغَنون‌، ساز باستانی‌ و آرمانیِ دنیای‌ قدیم‌. ضبط یعنی‌ املا و تلفظ ارغنون‌ در متون‌ قدیم‌ دوران‌ اسلامی‌ و در آثار موسیقی‌دانان‌ بزرگ‌ ایران‌ به‌ صورتهای‌ گوناگونی‌ آمده‌ است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌ خوارزمی‌ (سدۀ 4ق‌) در مفاتیح‌ العلوم‌، ارغانون‌ (ص‌ 236)، ابن‌ خردادبه‌ (آغاز همان‌ سده‌) در كتاب...
  • ارسلان شاه | اَرْسَلانْ شاه‌، ابوالمظفر ركن‌الدین‌ (528 -571ق‌/ 1134- 1175م‌)، فرزند طغرل دوم‌ از آخرین‌ سلاطین‌ سلجوقی‌ در عراق‌ عجم‌ و آذربایجان‌.
  • ارسنجان | اَرْسَنْجان‌، نام‌ بخش‌، دهستان و شهری‌ در شهرستان‌ مرودشت‌ (استان‌ فارس‌).
  • ارغون آقا | اَرْغونْ آقا، یا ارغون‌آغا (د 20 ذیحجۀ 673ق‌/ 17 ژوئن 1275م‌)، حاكم‌ مغولی‌ ایران و بخشهایی از بین‌النهرین‌ و آسیای‌ صغیر. ظاهراً ارغون‌ نامی‌ است‌ به‌ معنی‌ دورگه‌ و آقا لقبی‌ است‌ تركی‌ كه‌ به‌ برادر ارشد می‌گفتند (برای‌ تفصیل‌، نك‍: ه‍ د، آقا، نیز ارغون‌؛ پلیو، .(I/ 47-52 تایجو پدر ارغون از قبیلۀ اویرات‌ و...
  • ارغیان | اَرْغیان‌، ناحیه‌ای‌ در شمال‌ خراسان‌. نام‌ ارغیان‌ از قرن‌ 3ق‌/ 9م‌ به‌ این‌ سوی‌ در بسیاری‌ از مآخذ آمده‌ است‌. آنچه‌ از همۀ این‌ منابع‌ دربارۀ حدود جغرافیایی‌ ارغیان‌ دریافته‌ می‌شود، این‌ است كه‌ در شمال‌ غربی‌ نیشابور واقع‌ بوده‌، و از شمال‌ به‌ اسفراین‌ و خبوشان‌ و از جنوب‌ به‌ سبزوار كنونی‌ محدود می‌شد...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: